شیمیست خط خطی

می نویسم تا یاد بگیرم شادی را در عمق وجودم پیدا کنم

"لطفا جای خانم ها تنگ نشود"

  • ۱۲:۴۵

از نوشتن این پست منصرف شده بودم که خیلی اتفاقی به مطلب آقای جابری برخوردم و تصمیم گرفتم بنویسم:

به دلایل مختلف کمتر سوار تاکسی می شوم، دانشگاه قبلی که سرویس داشتیم. الان هم خط اتوبوسِ ویژه ی مسیر خانه تا دانشگاه، هم اتوبوس های جدیدی دارد که سیستم تهویه خوبی دارند و هم سرساعات مشخصی حرکت می کنند، در حالی که تاکسی ها نه دلشان می آید کولر یا بخاریشان را روشن کنند و نه پر شدن و راه افتادنشان زمان معینی دارد. اما به هرحال گاهی ناچار به استفاده از این سرویس حمل و نقل عمومی می شوم. که بعد از شش-هفت سال زندگی دانشجویی، این "گاهی مواقع" زیاد پیش آمده است! و همین موضوع باعث شده که تبدیل به یک دختر پررو بشوم:

می گویند تعداد این مزاحمت ها از نظر آماری کم است اما حتی یک موردش باعث می شود تا مدت ها یک خانم با یادآوری ماجرا حرص بخورد :/ من هم سال هاست به این نتیجه رسیدم که بهتر است خودخواه باشم تا اینکه مدتی بخاطر بیشعوری یک جنس مخالف اعصابم بهم بریزد.

روش من برای مقابله این است که سر خط حتما سعی می کنم صندلی جلو بنشینم حتی گاهی از آقایی که جلو نشسته و مسافران عقبی هم آقا هستند می خواهم روی صندلی عقب بنشیند یا سوار تاکسی بعدی می شوم. اما در مواردی که خانمی جلو نشسته یا وسط راه تاکسی می گیرم کیفم را کنار دستم می گذارم (اغلب یک کوله بزرگ همراهم است) و البته یاد گرفتم نسبت به چشم غرّه بغل دستی هم بی تفاوت باشم :) می دانید ترجیح می دهم توی دلشان بهم فحش بدهند و اصلا گاهی جایشان تنگ شود تا اینکه روان خودم خط خطی شود.

اگر آقایان یاد می گرفتند به حقوق خانم ها احترام بگذارند مجبور نمی شدم گاهی حقشان را له کنم! می دانم همه اینطوری نیستند ولی آنقدر آدم به ظاهر محترم و جاافتاده اما مریض به پستم خورده که ترجیح می دهم در این مورد، فقط برای خودم حق قائل باشم! اصلا انگار این خودخواهی لازمه زندگی ما خانم ها شده یکجور سپر که ازمان محافظت می کند...

یکی از راه های ترویج فرهنگ عمومی انتشار مطالب مرتبط با آن است. به نظرم رسید چقدر خوب می شود خانم های وبلاگ نویس نظرشان را بگویند، اصلا یک موج مجازی راه بیافتد. شاید آزارها کمتر شوند، شاید بعضی ها وقتی ببینند توجه روی این مسئله زیاد شده، بیشتر مراقب رفتارشان باشند.

از همه دوستان وبلاگ نویسم دعوت می کنم در صورت تمایل یک مطلب، هرچند کوتاه، با همین عنوان بنویسند و اگر دوست داشتند، سایرین را هم دعوت به نوشتن کنند :)

  • ۳۳۷
زهـرا ...
من اخیرا راجع به این مزاحمت ها نوشتم اما با نگاهی متفاوت ...
بلی مطلب "شنل قرمزی" رو خوندم :)
جکی هستم
من همیشه تو کلاسامون دعوای تفاوت حقوق زنان ایران و خارج رو با استادا دارم اما تهش هیچی :|
هی که دلمون خونه!
تا یه حرفی بزنی هم برچسب فمینیست بهت میزنن و خلاص!
جکی هستم
نوشتم من:دی
خوندمش :)
مرسی :)
نگار :)
من که حسابی دلم خونه از دست بعضی آقایون..واقعا وقتی مجبور میشم توی تاکسی کنارشون بشینم با اینکه کیفم رو میذارم کنارم و جمع میشینم ولی بازم گاهی وقتا خیلی معذب میشم..
آره واقعا! بعضی ها یه جوری رفتار می کنن آدم میگه اگه کیفه نبود چییی!
فا نو
منم دقیقا همین کار تو رو می کنم. یا از کیف و کوله استفاده می کنم یا صندلی جلو می شینم و اتفاقا خیلی هم با راننده گپ سیاسی اجتماعی می زنم.
ازدعوتت ممنون. من حتما می نویسم.
کار خوبی می کنی :))
ممنون که می نویسی :)
آلبرت کبیر
جوو به تشویش نکش و بذار من سکوت کنم :)))
تشویش؟!!! :))
راستی چرا کلی وقته سایلنت شدی مهندس؟ فشار پایان نامه است آیا؟
سمیرا
خب. باحال بود. دمت گرم. اما من این مدلی نخواهم نوشت. حداقل با نگاه الانم. راستش بعضی وقتا حس میکنم از ادمهای باشعور دور و برمون کم میگیم. از مردایی که بارها و بارها تو مسیر طولانی مترو جاشونو بهم دادن فقط بخاطر اینکه من تو یه جمعمردونه با تکونهای ناگهانی مترو معذب نشم. یا اونایی که حتی خودشون هم ایستاده بودند اما یک گوشه ای که تکیه گاه داره رو واسه من خالی کردن. ترجیح میدم اگه یه روز خواستم به پسرم این چیزا رو یاد بدم, با تحسین رفتار این جماعت باشه نه با تقبیح رفتار اونای دیگه
البته که من هم همین کارو می کنم :))
ولی خب با این آقایون فعلی باید یه برخوردی کرد بالاخره! نه؟
ویرگول
یه سوال
قالب وبلاگ رو خودتون برای موبایل بهینه کردین؟
نه خود قالب این قابلیت رو داره. یه جایی تو سایت بیان راجع به هر قالب و قابلیت هاشون توضیح داده :)
آناهــیــ ـــتا
وای دختر...
من چندبار به صورت اساسی سر همین مسائل به ظاهر کوچیک لطمه خوردم... اگر بتونم و اذیت نشم راجبش می نویسم حتما...
شاید به نظر اون کسایی که اینکارو می کنن یه چیز بی اهمیت یا مسخره یا حتی شوخی بیاد, اما نمی دونن چه بلایی سر روان اون شخص میارن..
واقعا تاثیری که میگذاره تا مدتها روان آدم رو درگیر میکنه:/
اگه تونستی بنویس
دکتر میم
من همیشه سعى میکنم خانم هایى که کنارم میشینن احساس امنیت بکنن
ولى خب بعضیا اونقدر بزرگ و پر حجمن که من احساس خفگى و ترس میکنم :-)
آفرین به شما
:))))
نیمه سیب سقراطی
منم همینجوری ام ! کیفمو میذارم وسط :))
تازه یه بارم به اون آقاهه که جلو بود گفتم بیاد عقب پیش اون دو تا پسر ... بشینه تا من برم جلو بشینم ! همینه که هس ! :))
:))
بله همینه که هس :)
اقای روانی
البته بنده بیشتر ، الان دیدم جای اقایون داره تنگ میشه تا جای خانوما مملکت که داره به این سمت میره ...
خیلی هم خوب :) بالاخره همیشه که در روی یه پاشنه نمی چرخه :))
yalda shirazi
من به عمرم تنها سوار تاکسی نشده ام. فقط دو سه بار اونم با مامانم. به کل روزانه حدودا چهل دقیقه راه میرم اما حاضر به گرفتن تاکسی نیستم.
بعضی وقت ها اجتناب ناپذیره!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
پیش به سوی ناشناخته ها...
Designed By Erfan Powered by Bayan