شیمیست خط خطی

می نویسم تا یاد بگیرم شادی را در عمق وجودم پیدا کنم

بی حوصله

  • ۱۰:۵۱

بی حوصله

* چند روز پیش فهمیدم چقدر تلخ و بی حوصله شدم! مثل آدمی که بعد از مدتها جلو آیینه می ایستد و از دیدن خودش یکه می خورد. آخرین تصوری که از خودم داشتم طبق گفته اطرافیان این بود که "قبل از ورود به هر مکانی حضور یا عدم حضورت قابل تشخیص می باشد از بس شاد و شلوغی!"

* مامان تذکر داد اتاقت بطور بهت برانگیزی بازار شام رو تداعی می کند!! از قرار از وسط کتاب و کاغذ و جعبه های ریخته در گوشه و کنار به سختی می شود عبور و مرور کرد. آخرین تصور از خودم وقتی دوستانم برای دیدنم به خوابگاه می آمدند: بدون هیچ توضیحی می رفتند روی تختم می نشستند می گفتند از رنگ های شاد و مرتب بودنش معلوم است!

* داخل کادر جستجوی گوگل میزنم هدف زندگی، انتخاب هدف، نحوه هدف گذاری اما حوصله نمیکنم مطالب هیچ کدام از نتایج را بخوانم.

* یک ساعتی می شود که نشستم کف اتاق و زل زدم به محتویات کمدی که باید مرتبش کنم بلکه از شلوغی اتاق کاسته شود اما اصلا حسش نیست. آخرین تصوری که از خودم دارم... بی خیال هیچ تصوری ندارم!

* گوگل میکنم علایم افسردگی اوه نه چندتا بک اسپیس دوباره تایپ می کنم علایم جنون.... بدون خواندن هیچ کدام از نتایج بی حوصله صفحه را می بندم...

  • ۳۰۱
علی مجیر
اوهوم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
پیش به سوی ناشناخته ها...
Designed By Erfan Powered by Bayan