شیمیست خط خطی

می نویسم تا یاد بگیرم شادی را در عمق وجودم پیدا کنم

پیش از آنکه در زباله ها مدفون شویم

  • ۱۶:۴۴

"ما در عصر تولید اضافی زندگی می کنیم. به محض اینکه کالایی تولید می شود به آشغال بالقوه بدل میگردد...

آنچه در مورد اشیای آشکار و مرئی صدق می کند در مورد ذهن و روح نیز مصداق دارد. تولید اضافی اطلاعات و اندیشه ها فقط اندکی با تولید اضافی اشیاء تفاوت دارد. در هر دو مورد کمیت جای کیفیت را می گیرد.

اجداد ما با کتاب مقدس و تعداد معدودی کتاب روزگار می گذراندند که نه فقط آن ها را می خواندند بلکه به یادشان نیز می سپردند. تلویزیون مجهول و ناشناخته بود. روزنامه هایی که می خواندند فقط شامل چند صفحه بود. اطلاعات کمتری در اختیار مردم گذارده می شد، اما انسان زمان بیشتری برای سنجیدن اطراف و جوانب چیزها، و مشاهده مردم و طبیعت در اختیار داشت. از آن همه، خیلی ها توانستند دیدگاهی از زندگی را روی هم بگذارند و آنگاه توانستند آن را بپذیرند. اما امروز؟

همه ی ما در سیلی از اطلاعات و اندیشه هایی زندگی می کنیم که اکثرا به محض پدید آمدن به زباله بدل می شوند...

سیل زباله مادی چیزی است که نباید آن را دست کم بگیریم. این سیل نواحی سرسبز بیرون شهر را به هم می ریزد و می تواند آب و هوا را مسموم کند. اما زباله عقلی خطرناک تر است چون ذهن را مسموم می کند. و انسان هایی که ذهن شان مسموم است قادرند دست به اعمالی بزنند که پیامدهایش ممکن است تغییرناپذیر باشند."

روح پراگ- ایوان کلیما

+ بالاخر این کتاب را تمام کردم، از سال 89 که خریدمش شروع به خواندن کردم اما هیچ وقت آنقدر کشش نداشت که ادامه اش دهم! البته جملات فوق العاده ای دارد و بعضی از مقالاتش را خیلی دوست داشتم اما در کل حوصله ام زود سر می رفت، نمی دانم بخاطر این بود که جدی خوانی هایم کم شده یا کلیّت کتاب برایم جالب نبود!

به هر حال اگر اهل مطالعه درباره فرهنگ و ادبیات و تاثیر آن بر شرایط جامعه هستید گزینه خوبی ست.

+ یادم است سمیرایی این کتاب را  یک شبه و با اشتیاق خواند، بعدش هم گفت الان حس انقلاب دارم!

+ الان که فکر می کنم می بینم کتاب سنت و سکولاریسم را در همان دوران چند روزه خواندم. شاید به خاطر اینکه موضوعاتش برایم ملموس بود اما روح پراگ نه!

خودکشی در تعطیلات :)

  • ۱۱:۴۷

خودکشی با کتاب

تعطیلات برای من یعنی وقت هایی که قرار نیست برای امتحانی درس بخوانم یا پروژه ای را تحویل دهم یا به مشغله های کاری رسیدگی کنم و در هر زمان از سال می تواند رخ دهد. در این زمان هاست که می افتم روی فاز فیلم دیدن یا کتاب خواندن :) و جالب اینجاست که گاهی این فیلم ها و کتاب ها تم مشابهی دارند! یک بار چهارتا از فیلم های تیم برتون را پشت سرهم دیدم! کاملا هم با آقای مک اوان در عکس بالا موافقم :دی

در حال حاضر روی فاز کتاب خواندن هستم، یک دفعه به فکرم رسید شاید بد نباشد گاهی راجع به کتابها و حسی که بهشان دارم پست بگذارم! بنابراین سعی می کنم حداقل ماهی دوبار راجع به کتاب هایی که خواندم بنویسم :)

+ کلی حرف دارم اما هربار که جلو مانیتور می نشینم تا بنویسمشان گم می شوند!

+ عکس را از سایت جیره کتاب برداشتم :)

کتابخوان ها آدم های خوشبختی هستند!

  • ۱۲:۳۲

با سایت جیره کتاب آشنا هستید؟ اگر جوابتان مثبت است بروید سراغ پاراگراف آخر (*) :دی اما اگر نمی شناسید باید خدمتتان بگویم که جیره کتاب یک سایت متفاوت و خاص برای ترویج کتابخوانی است. این سایت علاوه بر معرفی کتاب های خوب، امکان جالبی را فراهم کرده است:

شما به دو شیوه می توانید مشترک این سایت شوید. روش اول، هرماه به انتخاب خودشان یک کتاب برایتان پست می کنند :) روش دوم، اسمش جیره به درخواست است یعنی هر کتابی را که دوست داشتید سفارش می دهید و از طریق پست دریافت می کنید:)

 اگر کتابی که برایتان ارسال کردند را قبلا خوانده بودید، با اطلاع به سایت مبلغ کسر شده به حسابتان بر می گردد و از شما می خواهند این کتاب را به یک نفر هدیه دهید :))

از آنجایی که خود آقای شهریر (مدیر مجموعه) خیلی بهتر و جالب تر از من توضیح دادند، به این دو تا لینک حتما سر بزنید:

جیره کتاب چیست؟

چگونه می توان عضو شد؟

در بخش مشترکین هم می توانید برای کتاب ها نظر بگذارید و از نظر سایرین مطلع شوید، من با کمک همین نظرات چندتا کتاب خیلی خوب خوانده ام :)) با اینکه یک عشق کتاب هستم اما از سال 86 که این سایت را پیدا کردم، با کتاب های جذابی آشنا شدم که شاید در حالت عادی بهشان توجهی نمی کردم!

 

* کتاب دختر بخت نوشته ایزابل آلنده را به تازگی خواندم، در لیست "کتابهایی که دخترها تا قبل از بیست و پنج سالگی باید بخوانند" جیره کتاب دیدمش، و همین مرا کنجکاو کرد :)) در یک کلمه فوق العاده بود! داستان فضای گسترده ای داشت، مدام توی زمان جلو و عقب میرفت و بین شخصیت های مختلف می چرخید ولی اصلا گیج کننده نبود! بلکه به سوالات یا حدسیاتی که در ذهنم پیش می آمد جواب میداد :) شخصیت پردازی ها هم خیلی خوب بودند، و چیزی که بیشتر از همه دوست داشتم تکامل شخصیت ها در طول داستان و حس امید و حرکت رو به جلویشان بود :)

"_ اگر ببینی اش چه می کنی؟

-وقتی ببینم می دانم که آیا باز دوستش دارم یا نه.

- اگر هیچ وقت نبینی اش؟

- گمانم توی آن شک بمانم، تا آخرِ عمر."

 

امید

  • ۰۹:۳۰

"امید همیشه با آینده رابطه دارد. [امید] توانایی انسان در متصور شدن خودش در شرایطی متفاوت با وضعیت موجود او است. پس، چه چیزی می تواند انسانی تر از امید باشد؟"

روح پراگ- ایوان کلیما

 

* یکی از امیدهای منم اینه که بالاخره این کتاب رو بعد از مدتها توی goodreads از گزینه "درحال خواندن" به "خوانده شده" تغییر بدم :) -نمی دونم چرا حوصله ام نمی کشه تمومش کنم!-

تحمل

  • ۱۶:۳۰

تحمل، حتی اگر با اصیل ترین هدف ها نیز توجیه شود، هرگز نباید به معنای تحمل تعصب، و تحمل کسانی باشد که آماده اند آزادی یا حق زندگی هر کس دیگری را محدود کنند.

"روح پراگ - ایوان کلیما"

زندگی را آغاز کن

  • ۰۷:۳۰

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی،

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی

زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند،

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی

اگر برده ‏ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی،
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی،

به آرامی آغاز به مردن می‏کنی...

اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند،
دوری کنی،

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی...

اگر هنگامی که با شغلت‌ شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رؤیاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی،
که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ت
ورای مصلحت‌اندیشی بروی 

 

امروز زندگی را آغاز کن!

امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری...

 

 

پروازهای بلند

  • ۱۵:۱۹

پرنده ­ای که بال پرواز ندارد یا به پای خودش یا همتش، بند و زنجیر دارد، از انهدام قفس، استقبال نمی کند چرا که ناتوانی ­اش به چشم می ­آید و درماندگی ­اش آشکار می ­شود. تا وقتی که میله ­های قفس هست، هرکس می ­تواند ادعا کند که اهل پروازهای بلند است. تا وقتی که میله ­های قفس هست، بندهای مرئی و نامرئی، خواسته و ناخواسته و دانسته و ندانسته ­ی آدم ­ها، مغفول یا مکتوم یا مستتر می­ ماند؛ حتی برای خودشان.

-از کتاب کمی دیرتر-

 

* قابل توجه خودم :دی

پیش به سوی ناشناخته ها...
Designed By Erfan Powered by Bayan