- شنبه ۲۹ آذر ۹۳
- ۲۰:۳۲
چند روزی هست که شدیدا سرماخوردم و از آنجایی که کمی هم سوسول هستم تمام این مدت رو در رختخواب به سر بردم همراه با مقدار کافی آه و ناله:) من دقیقا از جمله افرادی هستم که از ترس آمپول!! تا مجبور نباشم به پزشک مراجعه نمی کنم:/ دفعه پیش که سرما خوردم به اجبار مامان رفتم دکتر و سه تا آمپول هم نوش جان کردم! برای همین این بار دیگه زیر بار اصرارهایش نرفتم و خودم رو بستم به دم نوش های گیاهی :)
تازه با همین حالم با والدین دانش آموزان جلسه داشتم، و خب اعتراف می کنم این جلسات رو دوست ندارم دلیل اولش هم این است که مادر و پدرهای محترم ذهنیتی که از من دارند با قیافه ام همخوانی ندارد و از کم سن و سال بودن من کلی تعجب می کنند! البته اینطوری به نظر میایم وگرنه 26سال اصلا هم کم نیست! (دلایل دیگرش هم به تفاوت نگرش ما در تعلیم و تربیت برمی گردد) برای همان سرماخوردگی دفعه پیش هم تو ساعت خالی بین دوتا از کلاس هایم وقت گرفته بودم و به منشی تلفنی توضیح دادم که باید سر وقت برگردم مدرسه، اما وقتی رفتم مطب طفلک باورش نمی شد من معلم دبیرستان باشم بهم گفت: عزیزم تو خودت شکل دخترای دبیرستانی هستی! :) درسته همه خانوم ها عاشق این هستند که کمتر از سنشان به نظر بیایند ولی متاسفانه در ارتباط با والدین جواب نمیدهد!! آن هم با حال سرما خورده :/
- حکایت های معلمی
- ۳۳۳