- شنبه ۲۰ تیر ۹۴
- ۱۷:۱۰
داخل فایل های در همی که قرار است یک روزی مرتب شان کنم دنبال پرونده خاصی می گشتم که به این عکس برخوردم:
معرفی می کنم پنجره آخرین اتاق من در خوابگاه :)
همیشه تخت کنار پنجره را انتخاب می کردم این عکس را هم در حالی که روی تختم نشستم گرفتم :)) توی لیست فضاهای محبوبم در دانشگاه این پنجره ها گزینه اول هستند. آخر هر روز کنار چنین منظره ای بیدار شدن معرکه است، ضمن اینکه یک دوره ای گوشه دنج من نشستن توی طاقچه بزرگ جلو پنجره بود، چقدر اینجا کتاب خواندم!
به قدری به این پنجره ها عادت کردم که الان خانه ایده آل من خانه ای است که پنجره هایی با ارتفاع کم داشته باشد و پشت شیشه هایش چندتا درخت زندگی کنند :)
این یکی عکس را هم از خانه یکی از دوستان خانوادگی مان گرفتم، بعد این پنجره دقیقا جلو ظرفشویی آشپزخانه است، جادوی این پنجره حتی آدم ظرف نشوینده ای مثل من را وادار به شستن داوطلبانه همه ظروف می کند :))
فصل شکوفه های سیب این پنجره انگار رو به بهشت باز می شود!
پی نوشت:
+ وقتی بالاخره فایل های بی زبان را مرتب کردم حتما یک آرشیو عکس از پنجره های اتاق هایم تهیه می کنم :)
+ باز من تو فاز نوستالوژی گیر افتادم!
+ در حالی که من صد سال یک بار پست می گذارم دوستان روزی صدتا پست می گذارند، احساس یک آدم تنبل رو دارم الان :|