- چهارشنبه ۱۸ شهریور ۹۴
- ۱۵:۲۳
به طور کلی در دفتر دبیرستان اتفاقات جالبی می افتد، آدم های مختلفی می آیند و درخواست ها و رفتارهای متفاوتی دارند، و خلاصه مجموع همه اینها خودش یک دوره مردم شناسی محسوب می شود. اما از همه جالبتر برخورد مدیرمان است، خونسردی و حوصله زیادی که در برخورد با مراجعین متعدد و گاهی غیرمنطقی به خرج می دهند واقعا مرا مبهوت می کند، شما بگو یک تیکه پرانی ناقابل حتی! بعضی موارد دوست دارم حرفی بزنم (منظورم کنایه ای، تیکه ای، چیزی) اما خب ایشون این طور برخوردها را نمی پسندند و ما هم سکوت می کنیم. این دو مورد بخش کوچکی از مشاهدات من در تابستانی است که گذشت:
1- دختر خانمی فارغ التحصیل رشته علوم تربیتی که یک سال هم به عنوان معاون پرورشی کار کرده بود، درخواست کار داشت اما دوست نداشت کار پرورشی انجام دهد و بیشتر دنبال تدریس بود. مکالمه بین ایشون ومدیرمون:
- خانمم توی دبیرستان درسی که رشته شما بتونه ارائه کنه نداریم، شما باید برید سراغ همون معاونت پرورشی
- نه من تدریس دوست دارم. می تونم آمار درس بدم!
- آمار؟ ولی رشته اتون غیر مرتبطه!
- نه من تو دانشگاه 7 واحد آمار پاس کردم بلدم درسش بدم!
- (با کمی مکث) سیاست مدرسه ما بر این اصله که از فارغ التحصیلان رشته های مرتبط استفاده کنیم برای این درس هم نیروهای ریاضی و آمارمون تکمیله
خلاصه دختر خانم مذکور ول کن نبود و بعد کلی اصرار و توضیحاتِ مجددِ مدیر مدرسه در مورد درس آمار، گفت:
- خب مشاور هم می تونم باشم! خیلی واحد روانشناسی پاس کردم! مدرسه قبلی هم که بودم همه بچه ها میومدن پیشم درد دل می کردن!
- کار با نرم افزارهای مربوط به تست های مشاوره رو بلدید؟ آنالیز نتایجِ ریون و ...
- نه! اما دانش آموزا خیلی راحت مشکلاتشون رو برای من میگن!
خلاصه اعتماد به نفس بالایی داشت بنده خدا و همونطور که گفتم خانم مدیر هم با حوصله و خوشرویی سعی داشت ایشون رو توجیه کنه!
الان من 10 واحد فیزیک و 12 واحد ریاضی پاس کردم به نظرتون برم برای تدریس ریاضی و فیزیک درخواست بدم؟ :)
2- پدر و مادری برای ثبت نام تک دخترشان آمده بودند (معدل خیلی بالایی هم داشت) و بعد از انجام فرایند ثبت نام گفتند که لازم است چند نکته را گوشزد کنند:
- دختر ما با هیچ کس دوست نیست! یعنی خودمون تمایلی نداریم، دوستاش خود ما هستیم. این دوستی های توی مدرسه فقط وقت تلف کن هستن! توی مدرسه که کارایی رو میاره پایین و خارج از مدرسه هم میخوان تلفنی حرف بزنن و ... در حالی که میشه کلی از این وقتاشون استفاده کنن. الان دختر ما داره زبان آلمانی شو یاد می گیره و کلاس موسیقی میره! خلاصه اصرار نداشته باشید با کسی دوست بشه!
مدیرمون هم گفت خیلی خوبه که بچه ها با پدر و مادرشون دوست باشن اما بالاخره باید کنار اومدن با هم سن و سالانشون رو هم یاد بگیرن و این جزء مهارت های اجتماعیه، اما پدر و مادره کوتاه نیومدن و ادامه دادن:
- در ضمن هیچ اردو و بازدیدی رو هم شرکت نمی کنه، لطفا اجبار نگذارید! ما خودمون هرجا که دوست داشته باشه داخل یا خارج می بریمش، برای بازدیدها هم که به اندازه کافی اطلاعات توی اینترنت ریخته!
حالا هر دوشان تحصیل کرده بودندها! مدیرمان هم که دیدند هیچ توضیحی فایده ندارد حرفی نزدند، خب این موارد هم یک جورایی حریم خصوصی حساب می شود و نمی توان دخالت کرد، اما من به شدت کنجکاو شدم ببینم این دختر چه جور شخصیتی دارد! حیف که امسال دیگر کلاس رسمی بر نداشتم :/ :)
- حکایت های معلمی
- ۴۶۱