شیمیست خط خطی

می نویسم تا یاد بگیرم شادی را در عمق وجودم پیدا کنم

گزارش روزانه، شرح حال یا هرچی که اسمش هست!

  • ۱۵:۱۵

1- هنوز با این دانشگاه ارتباط حسی نگرفتم یعنی حس تعلق بهش ندارم و وقتی می خواهم مقایسه کنم یا از کسی سوال بپرسم می گویم دانشگاه ما فلان سیستم را داشت اینجا (یا دانشگاه شما) چه طور؟!!!

2- هر روز هم مشغول کشف کوتاه ترین مسیر از خانه به دانشکده هستم :| فکر کنم این مسیر امروز از همه بهینه تر باشد! :)

3- قبلا فکر می کردم اینجا چون یک دانشگاه مادر است و همه رشته ها را دارد (از علوم پزشکی تا زبان چینی حتی!)، حتما کلی برنامه و نشست و گارگاه و همایش و خلاصه فعالیت های دانشجویی جالب برگزار می کنند. اما در این دو هفته (که تازه استقبال از جدیدالورودها هم باید باشد) خبری نبوده است. یعنی اصلا با اینکه جمعیت زیادی هم دارد اما همه جا خلوت است، سلف، سایت، کتابخانه، مسجد، باغ مطالعه خلاصه هرجا که میروم سکوت حکم فرماست :|

4- اینجا پیاده روی هایش زیاد است یا شیبش بیشتر از 45 درجه است یا من تنبل شدم که زود از پا می افتم؟! دانشگاه خودمان هم در دامنه کوه بودها ولی اینجا خیلی زود خسته می شوم! کلا سازندگان دانشکده های شیمی علاقه خاصی به مرتفع ترین نقطه دانشگاه دارند، ضمنا اساتیدش هم عاشق هشت صبح کلاس برگزار کردن هستند، گویا در سرتاسر جهان! :|

5- حجم درس ها خییییلی زیاد است و من قرار است شب امتحانی نباشم در نتیجه کلاس ها را ضبط می کنم و در خانه جزوه کامل می نویسم! نیست که به جزوه نویسی عادت ندارم الان نمی دانم چطوری می شود سر کلاس هم جزوه نوشت و هم به مطالب گوش داد! :) لازم به ذکر است که در سالیان تحصیل تعداد دروسی که برایشان جزوه نوشتم از انگشتان یک دست هم کمتر است! خدا به مخترع دستگاه کپی خیر بدهد :دی یعنی اینقدر درس خوان شدم ها!

6- من برون گرا هستم یا برون گرا نما!؟ نمی دانم! اما در راستای خودشناسی متوجه شدم اصلا بلد نیستم دوست پیدا کنم! :| یعنی راحت ارتباط برقرار می کنم و حرفم را می زنم ولی اینجا هنوز دوستی پیدا نکردم، کسی که حداقل باهم حرف مشترک یا علایق مشترک یا اعتقاد مشترک و... داشته باشیم، از همراهی هم خشنود شویم و اینها. البته که دوستان زیادی داشته ام و دارم :) اما همه شان یا طولانی مدت هم کلاسی ام بوده اند و هر روز همدیگر را می دیدیم یا هم اتاقی و هم خوابگاهی ام بوده اند و کنار هم زندگی کردیم. اما الان که کلاس هایمان کم است و خوابگاه هم زندگی نمی کنم :/ دارم به این فکر می کنم که اصلا من با آن ها دوست می شدم یا آن ها با من؟!

7- هنوز هم فرصت نکردم این قالب یا یک قالب دیگر را به دلخواه تغییر دهم :| ببخشید اگر نوشته ها کمی ناخوانا هستند.

+ بالاخره در تغییر قالب به یک نتایجی رسیدم :)

فا نو
بنظرم نگران برون گرا نماییت یا برونگراییت نباش، معمولا طول میکشه تو محیطی که همه چیزش جدیده دوست پیدا کرد، منم با اینکه همیشه زود با همه گرم می گیرم اما طول میکشه یه دوست خوب و بدرد بخور پیدا کنم:)
فعلا همه دانشگاه ها انگار خلوت شدن..
هان منم همین شکلی هستم :))
خیلی همه جا سوت و کوره!!!
سارا ف.ن
color: rgba(255, 255, 255, 0.6);
توی قسمت رنگ یه همچین چیزی هست
سه عدد اول (که همشون 255 هستن) برای رنگه (که سیاهه) و اون 0.6 برای پررنگی کم رنگی هست که هرچی به 1 نزدیک تر بشه پررنگ تر میشه و در نتیجه نوشته ها خوانا تر میشن (مثلا میتونی 0.8 ، 0.7 یا حتی اگه میخوای پررنگ تر باشه 0.9 انتخاب کنی)
توی css دنبال اون کد رنگ که تو خط اول نوشتم بگرد یه ذره بازی کنی باهاش دستت میاد:)
مرسییی :)
منم با سعی و خطا پیداش کردم :)
negar .s
دقیقا تمام دانشکده های شیمی عاشق کلاس 8 صبح هستن و در دورترین و مرتفع ترین مکان ممکن دانشکده میسازن تا اگه منفجر شد فقط خود شیمیستا بمیرن:دی
من هم معمولا وقتی تو یه محیط جدید قرار میگیرم کمی طول میکشه تا دوست پیدا کنم..ولی در عوض دوستان خوبی گیرم میاد :)

قالب خیلی خوبه..کاملا شیمیایی :)))
آره فک کنم فلسفه اشون دقیقا همین باشه :)))
:)
مرسی :)
سمیرا
اولا که حال کن با دانشجوییت بچه جون. ثانیا صبر کن. همه که مث شما بچه مثبت نیستن وسط تابستون برن دانشگاه. این دانشگاه شلوغ خواهد شد. ثالثا، خیلی توقعت زیاده که هنوز نرفته دنبال پیدا کردن دوست به دردبخور هستی. فعلا فقط دنبال ارتباط باش. سلام و علیک و حرفای درسی و جزوه و اینا. بعدنا دنبال حرف مشترک باش. رابعا، قالب وبلاگت جالب و خلاقانه اس. اما اصن رنگ و روش به دلم نمیشینه. دلگیره . ضمن اینکه آیکون های بالای صفحه کلا به زور رویت میسن. خامسا، تبریک میگم بهت واسه پیدا کردن راه بهینه. سادسا ، سادسا، سادسا برو خوش باش بابا
تا رابعا چشم :)
خب هر رنگی غیر مشکی بذارم نوشته ها خونده نمی شن فک کنم :| حالا باز روش کار می کنم
کدوم آیکونا؟
مرسی :) یعنی بد مسیرتر از خونه ما تا دانشکده شیمی فقط خودشه!
سادسا بازم حرف های نیمه تمام... :) آخه چرا؟ (با نگاه گربه شِرِک)
سمیرا
منظورم از ایکونای بالا همین پیام/من خط خطی/و خانه هست
اوکی
بخاطر رنگشون یا کلا تو صفحه نمی افتن؟ با چی وبو چک می کنی؟ موبایل یا لپ تاپ؟
آریانا م.ف
سلام
نمیدونم چرا اما با روزانه نویسی هات ارتباط خوبی پیدا کردم.
اینجارو دنبال خواهم کرد
سلام
مرسی
خوشحال میشم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
پیش به سوی ناشناخته ها...
Designed By Erfan Powered by Bayan