- جمعه ۱۳ شهریور ۹۴
- ۲۳:۴۷
در تمام این مدت هروقت یکی از بچه های دانشگاه برای رفع یکی از مشکلات آزمایشگاهی، نرم افزاری، دستگاهی و... با من تماس می گرفت، آخر من معروف به حلّالِ مشکلاتم (دونقطه تواضع)، بدون استثنا حالم را می پرسیدند و اینکه چکار می کنم:
- تدریس می کنم
- کجا؟
- دبیرستان
- دبیرستان؟!!! چرا پس حیف نیست؟ فکر کردم با اون همه فعالیت کارآفرینی الان یه شرکتی برا خودت راه انداختی یا حداقل تو یه پژوهشکده مشغول کاری! حالا چرا نرفتی دانشگاه درس بدی؟! :/
خب معلوم است که توی ذوقم می خورد مخصوصا که معلمی شغل محبوبم نبود و به خاطر شرایط خاصی (یک جور رودربایستی) مجبور شده بودم پیشنهاد تدریس مدرسه را قبول کنم. خلاصه جوری بود که آخرِ سال اول موقع امضا قرارداد سال بعد بغض کردم و با خودم گفتم یعنی این قرار است همه آینده من باشد؟! تا اینکه تابستان طلایی آن سال شروع شد و من با مرکز تحقیقات معلمان آشنا شدم، در واقع دو دوره اجباری را باید می گذراندیم، اما آنقدر به من خوش گذشت و آنقدر با معلم های جالب آشنا شدم که به کلی دیدگاهم تغییر کرد. بعد هم سال تحصیلی جدید برایم جذاب شد و خیلی چیزها از دانش آموزان و سایر همکارها یاد گرفتم، چون نگاهم نسبت به قبل عوض شده بود :) و الان مطمئنم در آینده نزدیک که موسسه پژوهشی خودم را اداره می کنم تدریس را هم ادامه می دهم :دی
در حالی که در کشورهای پیشرفته معلم ها شأنِ اجتماعی بالایی دارند، از میان افراد باهوش و درس خوان گزینش می شوند و در کل شغل سطح بالایی است. از دید جامعه ما، معلم ها آدم های راحت طلبی هستند که پول مفت می خورند، چون فقط از صبح تا ظهر کار می کنند و کلی هم تعطیلات دارند، چون در جامعه ما کمیت مهم تر از کیفیت است و آن کارمندی که از صبح تا شب توی اداره شان وقت کشی می کند و پنج شنبه ها و نوروز و تابستان هم باید برود سر مثلا کارش بیشتر زحمت می کشد! پس حق دارد حقوقش بیشتر باشد. اصلا هم مهم نیست که معلم ها تعلیم و تربیت نسل آینده را به عهده دارند، مهم نیست که حتی تربیت و هدایت صحیح یک نفر می تواند سرنوشت یک نسل را عوض کند، فقط مهم ساعات کاری و تعطیلات است. تازه کار یدی و سنگین هم که نمی کنند! آخر باز در جامعه ما آنکه زور بیشتری میزند باید موفق تر از آنی باشد که از فکرش استفاده می کند!
اگر والدینت معلم باشند و خودت هم مدتی معلمی کنی تازه متوجه این نگاه های عجیب می شوی. آنوقت می فهمی جامعه ای که آموزش و پرورش اولویت اولش نباشد محکوم است به اینکه جهان سومی باقی بماند!
- حکایت های معلمی
- ۵۴۱