شیمیست خط خطی

می نویسم تا یاد بگیرم شادی را در عمق وجودم پیدا کنم

تفریحی به نام خواستگاری!!!

  • ۱۱:۲۰

نمی دانم کجا خواندم یا شنیدم که مردم جامعه ما دچار یک نوع اعتیاد به اسم پاساژگردی شده اند، یعنی بدون قصد خرید علاقه دارند مغازه ها، پاساژها و بازارها را بگردند. در واقع این ماجرا تبدیل یک نوع تفریح شده است.

مدتهاست به این نتیجه رسیده ام که علاوه بر پاساژگردی یک تفریح مشابه هم به خلقیات بخشی از جامعه اضافه شده است، تفریحی به نام خواستگاری!!!

 

به عنوان کسی که تجربه جلسات متعدد خواستگاری سنتی و غیرسنتی را داشته است (درحال حاضر با آقای خواستگار شماره 20 مشغول گفتمان هستم- به جز موارد زیادی که تلفنی رد شده اند) این مطلب را می نویسم، وجود خواستگارهای زیاد شاید در ابتدا جالب باشد و حس محبوبیت به هر دختری بدهد اما درنهایت تبدیل به یک پروسه فرسایشی خسته کننده می شود.

از آنجایی که در جامعه ما به طور معمول آقایان پیش قدم می شوند خطاب به آن ها می گویم، لطفا قبل از هر اقدام تکلیفتان را با خودتان مشخص کنید، ویژگی هایی را در نظر بگیرید و فقط به خواستگاری فردی با همان ویژگی های اصلی بروید. می دانید دخترها مثل لباس نیستند که بگویید، حالا بگذار بپوشم شاید بهم بیاد!

هستند دخترهایی که بی خیال خواسته هایشان می شوند تا ازدواج کنند اما چند درصد این ازدواج ها موفق است؟ و از آن مهم تر طیف گسترده دختران امروز هستند که زیر بار تعیین تکلیف های ملوکانه برای تحصیل، اشتغال، حجاب، ارتباطات، سبک زندگی و... (چه سختگرانه و چه سهل گیرانه) نمی روند و ترجیح میدهند به زندگی فردی دلخواه خودشان ادامه دهند و نتیجه اش میشود همین خواستگاری های مداوم! پس لطفا قبل از اینکه به سراغ دختری بروید، ارزش های خودتان را با ارزش های او مقایسه کنید، مطمئن باشید هیچ کس تغییر عمده ای نمی کند!

اوایل می خواستم برای بعضی خواستگاری ها یک پست بگذارم، اما بعد به نظرم رسید خیلی وبلاگم خاله زنکی می شود :دی بی خیال شدم. این پست را هم خیلی وقت پیش نوشتم، زمانی که آخرش اضافه کردم در حال حاضر حالم از هر نوع خواستگاری بهم می خورد و دلم می خواهد فعلا در آرامش فکری زندگی عادی ام را ادامه دهم. اتفاقا همینطور شد و مدتی را به دور از هیاهوی خواستگارها به سر می بردم و انتشار این پست هم به تعویق افتاد (اساسا به هر گونه اشاره به خواستگاری آلرژی گرفته بودم). تا اینکه همزمان با خواستگاری رفتن برای آقای داداش و ازدواجش، آقای خواستگار شماره 20 پیدایش شد و مرا یاد این نوشته انداخت، که باز هم تنبلی کردم بعد از حدود سه ماه پست میگذارم :)

پی نوشت1: پذیرای کامنت هایی مبنی بر اینکه دخترها پرتوقع اند و... نیستم، شاید در بعضی موارد همینطور باشد اما آقایون لطف کنند و به خواستگاری دختری بروند که سطح توقعشان باهم بخواند!

پی نوشت2: حرفهایی که گفتم بر مبنای تجربیات خودم و دوستانم بوده است، شاید افراد دیگر تجربیات متفاوتی داشته باشند. اما در این جامعه آماری از قضا دارای تحصیلات عالیه که وضع به این منوال بود!

پی نوشت3: بر مبنای همین استدلال برای آقای داداش فقط یک خواستگاری رفتیم و همان هم ختم به خیر شد :))

  • ۷۵۱
دکتر میم
بعضیا میگن حالا بریم ببینیم چی میشه! یه شیرینی هم میخوریم دیگه :-)
یه اتفاق زشتی هم که میوفته اینه که بدون نشون دادن دختر به پسر، اول مادر و خواهر پسر میرن برای صحبت کردن، بعد پسره میاد و میبینه و میگه نمیخوام!
این مخصوصا برای دخترایی که کم خواستگار دارن، توی روحیه شون اثر بدی میزاره.
من همیشه میگم، اگه هم میخواین خواستگاری سنتی برین، اول دورادور ، پسر رو ببرین یه جایی فقط قیافه دختر رو ببینه، بعد اگه خواست، برین صحبت بکنین. که حداقل طرفین بدونن سر اخلاقیات و روحیات باهم کنار نیومدن!
الان که دیگه شیرینی فراوونه! پسر بودم می گفتم به زحمتش نمی ارزه :))
واقعا زشته! ما که خواستگارا رو بدون پسر راه نمیدیم :) تازه پدرم همین نظر شما رو داره و در اغلب موارد جلسه اول رو بیرون از خونه قرار گذاشتیم.
نگین ...
اخ گفتی خواستگار و کردی کبابم :|
هعی چی بگم دختر :|
یادگار ...
بعنوان یک پسر با دیدگاهتون موافقم

قبلا هم گفته بودم که ازدواج داداشتون برام جالب بوده! همون دفعه اول، همه چی اوکی شده :)
میشه شرح مختصری بدید قضیه ش رو؟
خیلی ممنون
:)
البته ماجرای داداش حکایتها داره ولی خلاصه اش میشه:
ایشون ملاکهاشو گفت، ما هم اول بین آدمایی که میشناختیم سرچ کردیم و کسی که به نظرمون بیشترین تطابق رو داشت معرفی کردیم که خدا رو شکر همون هم اوکی شد :)
فا نو
شیمیست جان این پستت حرف دل منه!
یکی از دوستانم بود که اتفاقا خیلی کم خواستگاران را پشت تلفن رد می کردند و نتیجه اش شده بود جلسات حضوری پی در پی، بعضی وقتا دوبار توی هفته دو نفر متفاوت! دیگه کار به جایی رسیده بود که خود دوستم از این روند سنتی متنفر شده بود و چند جلسه مشاوره رفت تا تونست با خانوادش کنار بیاد ولی خداروشکر قضیه اش الان ختم به خیر شد ولی من به عینه می دیدم که اغلب خواستگاراش کوچکترین سوال و تحقیقی در مورد عقاید و دیدگاه های طرفشون ندارن یک لیست درخواست به قول خودت ملوکانه داشتند:« سرکار نرود، درس نخواند، حجابش خوب باشد، اعتقاد به ..»
بنظرم اینکه دنبال یک کنده چوب باشیم تا تراشش دهیم و به شکل دلخواهمان در بیاوریمش خیلی احمقانه است، اما این عقیده ای است که اغلب خواستگاران سنتی و مادران گرامیشان به آن اعتقاد دارند...
هعی!
فکر کن اگه ما میخواستیم همه رو راه بدیم که من الان از تیمارستان باید پست میذاشتم!!!
این شغل چوب تراشی رو خوب اومدی :) که البته در خواستگاران غیرسنتی هم مشاهده شده
حالا مامان من تجربه مند شده بود همون پشت تلفن خط و نشوناشو میکشید که ما شرایطمون اینه اگه مشکلی ندارید بیاید :)

نگار :)
واقعا بعضیا خاستگاری هم مایه تفریح و سرگرمی شونه...
واقعا!
البته بعضی خواستگاریها هم برای ما خاطرات طنز به جا گذاشته :))
فاطیما کیان
با پستت موافقم و ازت تشکر میکنم که دغدغه ی من رو اینقدر رک و ساده نوشتی , کلافگی ناشی از این مدل خواستگارا که میان تورو بپوشن و ببینن بهشون میای یا نه اعصابم رو یه مدت به هم ریخته بود و یا خودم حالشون رو جا میاوردم یا اصلا بحث با این مدل حضرات رو که خودشونم نمیدونم چند چندن ادامه نمیدادنم و بعد هم خیلی رک پدر محترم رو نشوندم و بهش گفتم مرد ایده ال من چیه و چطوری باید باشه و اگر کسی اومد گفت دخترت! تو بگو پسرت چطوره و هدفش چیه و هرکی رو راه نده بیاد منو ببینه حالاشاید به هم خوردیم و ازدواجی سر گرفت ! :|
از ازدواج سنتی متنفرم خدا شاهده برای این خاله زنک بازیاش و بچه بازیاش و رفتارشون با دختر مردم اینطوری که انگار دارن ماشین صفر میخرن و یه لکم نباید داشته باشه طرفم و کامل و همه چی تموم باشه اونم برای پسرای بچه صفت شون که توی سن 33 سال هم هنوز بچه ان و دماغشون رو مامان جون و ابجی جونشون پاک میکنه و زنشونم اونا انتخاب میکنن ! وا مصیبتا !
خلاسه اینکه هرچی سن ما خانوما بالاتر میره دردسر خواستگارا بیشتر میشه و کلافه تر و منزجر شده از ازدواج و به خصوصا از این مدل پسرا و خانواده های عتیقه شون !
خدا آدم خوب رو هم قسمت پسرای خوب کنه هم قسمت دخترای خوب , امین ...
آمین :)
منم همین مدلی شده بودم دقیقا! فکر کنم پارسال همین موقع ها بود! کاملا درکت میکنم.
البته من این عدم تطابق رو با خواستگارای غیرسنتی هم داشتم. اما حرفای یه دوست باعث شد دیگه نسبت به خواستگاری سنتی منفی نگر نباشم. این دوستمون میگفت آدما به شیوه های مختلف آشنا میشن گاهی همکارن، گاهی هم کلاسین، گاهی معرفی توسط یه دوست، گاهی هم یه آشنای خانوادگی، خواستگاری سنتی هم همین شکلیه فقط با این تفاوت که از همون اولش خانواده طرف رو هم می بینی، در همه موارد قبلی هم خوش اومدنه اولش بر اساس ظاهر هست بعدشه که با صحبت و مراوده آشنایی حاصل میشه، خواستگاری سنتی هم همین روند رو داره فقط رسمی تره. نکته اش اینه که مرز برای ورود آدمها بگذاری. بعد از این حرف و اتمام حجت با خانواده زندگی من آسوده شد! امیدوارم برای شما هم همینطور بشه :)
نیمه سیب سقراطی
باهات موافقم ، حرفای دخترونه ای که فقط خودمون میتونیم درکش کنیم ...
من همیشه به بابام میگم حال و حوصله این کارا رو ندارم !!! یکی بیاد تموم شه بره :)))
بلی قابل درک برای دخترا
منم همینو میگفتما، ولی... :))
سمیرا
اینواصلا قبول ندارم که شروع ارتباط و خوش اومدن همیشه اولش ازروی ظاهره. مثال نقضش رابطه ی خود منه و همینطور رابطه ی ف و م. و بازم همینطور رابطه ی ک و م و....
منظورم از ظاهر زیبایی نیست، جذابیته
مورد خودتو بعدا تلفنی بهت میگم.
مثالهایی هم که آوردی جذابیت بالاخره باعث هم کلامی و دوستی عادی شده تا بعدش رسیده به ازدواج :) خودت هم میدونی جذابیت فقط به ظاهر نیست به رفتار و طرز فکر و ... هم هست.
درضمن تو که خواستگاری سنتی رو واسه ما توجیه میکردی همیشه!
سمیرا
من الانم نمیگم خواستگاری سنتی بده.نمیدونم چرا از کامنت من حس بد گرفتی. من در مورد شخص خودم دوست نداشتم سنتی ازدواج کنم بدلایل بخشهایی از این سنت که دوسش ندارم.اما ردش نمیکنم برای همه. تو دوستامون هم خیلیا سنتی ازدواج کردن و خوشبختن. به قول استاد ازدواجمون، فرق نمیکنه شروع اشنایی کجاست؟ خیابون .دانشگاه. نت. کار. یا حتی اسطبل-دیکتشو نمیدونم- مهم ادامشه.
جذابیت که قطعا مهمه ولی اصن ربطی به شروع رابطه نداره. ما از اول تا اخر دنبال جذابیتیم و دراخر هم بر همین اساس ازدواج میکنیم. من که تنها دلیل ازدواجم همینه. شما رو نمیدونم.
نه حس بد نگرفتم!
میگم اصلا این دوستی که بهش رفرنس دادم خودت بودی خب :)
منم حرفم همون جذابیت است :) الان باهم کجاش اختلاف داریم؟ بالاخره ازدواج سنتی یه شیوه رایج تو کشورمونه که ایراداتی هم داره. من میگم قبلش باید خودمونو بشناسیم چه واسه ازواج سنتی چه غیرسنتی :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
پیش به سوی ناشناخته ها...
Designed By Erfan Powered by Bayan