شیمیست خط خطی

می نویسم تا یاد بگیرم شادی را در عمق وجودم پیدا کنم

نیازمند یک نفر مار زبان هستیم

  • ۱۵:۳۷

هفته پیش یه مار تو دانشکده رویت شد. ملت عوض اینکه زنگ بزنند آتش‌نشانی قهرمان بازی درآوردند که خودمون میگیریمش و ماره غیب شده!!! بعدش هم آتش نشانی گفته باید بدونید کجاست تا ما بیایم بگیریمش. خلاصه از وقتی ماجرا رو فهمیدیم با حس هری پاتر و دوستان زمانی که باسیلیسک تو هاگوارتز ول می‌گشت زندگی می‌کنیم :|

دیگه از راهروها و راه‌پله پشتی دانشکده که خلوته تردد نمی‌کنم و مدام همه جا رو چک می‌کنم که ناگهانی با دوست عزیزمون روبرو نشم! آخه جذابی دانشکده به اینه که همه سقف و دیواراش به خاطر نوع تاسیسات دولایه است و بعضی قسمتهاشون بازه! :/

جمله طلایی هفته هم متعلق به یکی از کارمنداست که فرمودند اینجا کنار کوهه طبیعیه این چیزا، ترس نداره که مار سریع نیست شما دیدیدش زود فرار کنید، دستتون هم بی‌هوا تو کمدا نبرید :|||

 

پی‌نوشت: به نظرتون مارا بلدن از پله‌ها پایین بیان؟

پی‌نوشت 2: تنها دلخوشیم اینه که اینقدر آزمایشگاه سرده که ما خودمون وسط کار میریم بیرون زیر آفتاب یکم قندیلامون آب شه.

♫ شباهنگ
مااااااار!!! خدای من!!!
بیشتر گریه دارههههه :(
جولیک ‌‌‌‌‌
آره مار از پله میتونه پایین بره. منعطفه دیگه. :-"
+اتفاقا من از همینِ تابستون بدم میاد. داخل ساختمون سرده. همه دارن با پیژامه و دمپایی لذت می برن من مجبورم با سوییشرت و شالگردن تردد کنم. اسیریما. :))
متشکرم از روحیه دادنت :(( آیکون اشک ریزان هم دنباله شه
اتفاقا کم کم به این نتیجه میرسم که یه بافتی، سوییشرتی چیزی بذارم تو آزمایشگاه کلیه هام از کار نیافته حداقل!
آسـوکـآ آآ
تو دانشمده ما هم بود، من رفتم اطلاع دادم، گفتن آبیه مشکلی پیش نمیاد:-| و اصلا پی ش رو نگرفتن:-|
متشکرم! باید بهشون مدال پاسخگویی بدن حیف نشن یه وقت :|
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
پیش به سوی ناشناخته ها...
Designed By Erfan Powered by Bayan