شیمیست خط خطی

می نویسم تا یاد بگیرم شادی را در عمق وجودم پیدا کنم

صبح زود

  • ۱۹:۴۶

یکی از چالش همیشگی زندگی من صبح زود بیدار شدن است! می گویند برای دستیابی به این مهم! باید انگیزه قوی داشته باشید. اما در مورد من وضعیت دردناکی حکم فرماست یعنی تاکنون هیچ انگیزه ای جواب نداده است، نه کلاس های 8 صبح، نه دیدن دوستی عزیز بعد از مدتها، نه به عهده گرفتن کارهای فارغ التحصیلی یک دوست رودربایستی دار، نه شوق رفتن به اردو، نه اجبار حضور در سر کار و نه دلخوری مامان و هم اتاقی های عزیزم :(

حالا اینکه انگیزه های من قوی نبوده اند یا کلا یک انسان صبح دیر بیدارشونده هستم واقعا جای بررسی دارد، ولی فرقی به حالم نمی کند! چون چیزی که بهش احتیاج دارم بررسی نیست بلکه صبح زود بیدار شدن است :|

حتما می پرسید پس تا الان چطور روزگارم را سپری کرده ام؟ خب لازم است از همین جا رسما از مادر مهربان و هم اتاقی های گلم (علی الخصوص سمیرایی) به خاطر سختی هایی که برای بیدار کردن من و گاها تحمل صدای آلارم موبایلم کشیده اند، تشکر ویژه کنم :)

پی نوشت: بالاخره امروز کلاس های مدرسه ام تموم شد (دو نقطه نفس راحت)، ولی از هفته بعد باید بروم مصاحبه قطعا یک قیافه پف آلود مناسب داوطلب دوره دکتری نیست :|

  • ۱۹۳

معلم

  • ۲۱:۰۷

دیشب برای تبریک روز معلم به معلم شیمی دبیرستانم زنگ زدم. من هیچ وقت معلم محبوب نداشتم! اما نسبت به ایشون ارادت خاصی دارم :) و نکته جالب اینجاست که سر کلاس همین معلم، یادم نیست چه بحثی پیش آمد، که گفتم من عمرا شیمی بخونم و عمرا معلم بشم! فکر کنم لازم به توضیح نیست که هم شیمی خواندم و هم معلم شدم :دی

پی نوشت: یکی از اساتید دانشکده مون همیشه می گفت: " تا زمانی که تو یک رشته درس نخونی نمی تونی بگی واقعا بهش علاقه داری یا نه"

  • ۲۶۶

حوصله از کجا پدید می آید؟

  • ۲۱:۲۵

تا حالا شده کلی کار داشته باشید، یک لیست هم برای انجامشان نوشته باشید اما به جای انجام دادنش فقط وقت گرانبها رو بکشید؟ من الان دقیقا تو این وضعیت هستم، می خواهم مقاله مو تمام کنم اما فقط کلی کاغذ روی میز تلنبار شده، می خواهم برگه های امتحانی بچه ها رو تصحیح کنم اما فقط با خودم از این گوشه به اون گوشه خونه می برمشان، می خواهم برای جیره کتاب ایمیل بفرستم اما نشستم به وبگردی (دو نقطه کلافه ی متعجب!)

خل شدم یعنی؟

  • ۲۸۵

هورااا

  • ۱۲:۲۷

بالاخره دیشب نتایج رو اعلام کردند و من از شدت ذوق مرگی و پاسخگویی به تماس دوستان یادم رفت پست بگذارم،

اهم اهم... الان شما دارید وبلاگ یک رتبه تک رقمی رو می خونید :دی بعله :)

زمان اعلام نتایج

  • ۱۰:۳۰

گفتند امروز نتایج اعلام می شود و من تا الان n بار سایت سازمان سنجش را رفرش کردم، هنوز که خبری نیست! به نظرتان کارکنان سازمان سنجش علاقه خاصی به بالا بردن آمار بازدید سایتشان دارند یا از ایجاد استرس در داوطلبان خشنود می شوند؟! خب وقتی می گویید چهارشنبه 26 فروردین، همان صبح اعلام کنید دیگه!

بهاران

  • ۱۷:۵۵

 

کدکنی

  • ۲۵۵

سال نو مبارک

  • ۱۷:۴۸

 

بهار

  • ۲۰۳

آخیییشش

  • ۲۳:۰۷

* به دلیل همان مصیبت دقیقه نودی بودن، از دو هفته قبل از کنکور تمام کارهایم را موکول کرده بودم به بعد از 15 اسفند! نتیجه اینکه از ظهر جمعه که از جلسه کنکور بیرون امدم تا امروز در حال دویدن هستم (که البته هنوز هم ادامه دارد!) از تعداد زیاد تکالیف و گزارش ها و برگه های امتحانی تصحیح نشده مدرسه تا وعده های خرید و خانه تکانی که به مادرجان داده بودم باعث شد در این ده روز اساسا احساس کنم 24 ساعت برای یک روز خیلی کم است!

تازه وسط این همه هاگیر واگیر پریروز گذاشتندم سرپرست اردوی مدرسه، کجا؟ کوه! وقتی برگشتم مامان گفت حالا که روحیه ات هم عوض شد با انرژی بیشتری به خانه تکانی ادامه می دهیم! (دو نقطه احساس بیچارگی!) خلاصه اینجانب با چشم های قرمز از خستگی و کم خوابی مشغول شستن و سابیدن می باشم.

پی نوشت 1: پارسال موفق شدم راضی اش کنم که بدون این همه خودآزاری هم سال تحویل می شود، نتیجه اینکه امسال با شدت دو برابر تحت فرماندهی مادرجان مشغول تمیزکاری هستیم با این شعار که "این خونه دو ساله اساسی تمیز نشده!" :| 

پی نوشت 2: اگر تا قبل سال تحویل پست جدید نگذاشتم، پیشاپیش سال نو مبارک :دی

  • ۲۸۷

دقیقه نود

  • ۱۲:۰۲

به نظر من دقیقه نودی بودن یکی از بیماری های خطرناک جامعه بشری است که باید راه چاره ای برایش کشف شود! از آنجایی که خودم از جمله افراد مبتلا به این درد مهلک! هستم، به تازگی متوجه شدم که به زمان کنکور خیلی نزدیک شدم :|

در نتیجه لیست کتاب ها و فیلم هایی که به دنبال تهیه اش بودم را کنار گذاشتم وب گردی هایم را تقریبا به صفر رساندم و تا 15 اسفند هم اینجا سر نمی زنم.

  • ۲۸۴

امید

  • ۰۹:۳۰

"امید همیشه با آینده رابطه دارد. [امید] توانایی انسان در متصور شدن خودش در شرایطی متفاوت با وضعیت موجود او است. پس، چه چیزی می تواند انسانی تر از امید باشد؟"

روح پراگ- ایوان کلیما

 

* یکی از امیدهای منم اینه که بالاخره این کتاب رو بعد از مدتها توی goodreads از گزینه "درحال خواندن" به "خوانده شده" تغییر بدم :) -نمی دونم چرا حوصله ام نمی کشه تمومش کنم!-

۱ ۲ ۳ . . . ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱
پیش به سوی ناشناخته ها...
Designed By Erfan Powered by Bayan